جاده ی زندگی

و خدایی که دراین نزدیکیست

و خدایی که دراین نزدیکیست

پیام های کوتاه
  • ۲۱ ارديبهشت ۹۸ , ۰۲:۱۷
    خشم
  • ۱۸ ارديبهشت ۹۸ , ۱۷:۰۲
    قرار
  • ۱۹ آبان ۹۷ , ۱۷:۴۶
    زردی
  • ۱۸ آبان ۹۷ , ۰۷:۴۱
    مادر
طبقه بندی موضوعی

***میبینم رنگ رژ روز جشنمو دوست داشتن سرصبر میرم تو مغازه ی لوازم آرایشی و با دوعدد رژ  توی همون رنگ برمیگردم(یکیش یکم رو به قهوه ای تمایل داشت یکیش رو به مشکی جفتشو خریدم تفاوت رنگیش کم بود ولی به عشق همسرجان جفتشو خریدم)


اصن هرچی شما دوست داشته باشین همسر...

خودم رنگ رژ خواب استفاده میکنم که رنگ لبم باشه ولی چون همسرجان دوست داشت و منم تو تجهیزاتم نداشتم خودمو مجهز کردم...


***زنگ میزنن صبح میگن سلاااام خانومم از لبخند کش اومده ی مامانم و مامانجونم میفهمم صدای شادشونو شنیدن و درحین سرخ و سفید شدن صدای گوشیمو کم میکنم...

میگن زنگ زدم صدای قشنگ خانوممو بشنوم که صدات اصن گرفته و میخندن...منم دلخور میگم خیلیم صدام خوبه اصن...بلند بلند میخندن میگن آره خوبه خوبه فقط زود خوب شو و دوباره میخندن...

منم تو چشمای مامانم و مامانجونم نمیتونم غر بزنم بهشون که مسخرم نکنین...

فقط میگم بااااااشههههههه...میفهمن حس انتقام دارم...میگن ببخشید معذرت میخوام من که چیزی نگفتم...

و صدای خنده ی من بلند میشه...و قربون صدقه های پشت تلفنیشون که منو مجبور میکنن از بقیه جدا بشم که نشنون


***دیشب بازم رفتیم همون رستوران...این رستوران تاریکی هوا ،احسان خواجه امیری که میخونه نگاه کن واسه اینکه تو با منی چه جوری خدارو بغل میکنم و دست آقای همسر که ماسماسک صدارو وقتی به این تیکش میرسه میچرخونن و صدارو زیاد میکنن...

مارو میبره به روز آزمایش توی همین مسیر هوای آفتاب نزده ی تاریک  صبح و احسان خواجه امیری که میگه با تو هرثانیه عاشقانس برام...

اگه هزاربار این مسیرو بریم فقط اون دوروز آزمایش فقط اون دوشبی که قبل از محرم شدن رفتیم اون رستوران...

همه میگفتن نامزدی شیرینه کلی خاطره توش بسازیناااا گوش نکردیم خیلی...


۹۵/۱۱/۱۹