جاده ی زندگی

و خدایی که دراین نزدیکیست

و خدایی که دراین نزدیکیست

پیام های کوتاه
  • ۲۱ ارديبهشت ۹۸ , ۰۲:۱۷
    خشم
  • ۱۸ ارديبهشت ۹۸ , ۱۷:۰۲
    قرار
  • ۱۹ آبان ۹۷ , ۱۷:۴۶
    زردی
  • ۱۸ آبان ۹۷ , ۰۷:۴۱
    مادر
طبقه بندی موضوعی

قدم زدن زیر نور ماهوووووو

جمعه, ۲۹ بهمن ۱۳۹۵، ۰۳:۱۳ ب.ظ

توی ماشین میگن کد امشب چیه؟

نگاشون میکنم مطمئن میگم شما خودتون کدارو بلدین نیازی نیست بهتون بگم کجا چه رفتاری داشته باشین...

میگن لطف دارین ولی اگه چیزی نیاز به تاکید هست بگین خوشحال میشم.

چشمامو میذارم روی هم میگم مطمئنم از جانبتون...

و برق غرورو تو چشماش میبینم...


میتونستم حرفا و چیزایی که میدونه رو تکرار کنمو تاکید بیخودی داشته باشم که بافلانی فلان جور برخورد کنین یااینا اینجورن...نه میخواستم حساسشون کنم نه اینکه از گفتن حرفی که طرفم بلده خوشم میاد...خودم حرصم میگیره به بقیه هم حق میدم...

فکرنکنین اطرافیانتون هرکاری میکنن درسته...از اول دوست نداشتم شوهرم شبیه ماشین کنترلی باشه برعکس خیلیاااا...


***تیپ صورتی کم رنگ-سورمه ای همرنگمون حال و اعتمادبنفس جفتمونو بالابرده بود...

***مامانم میگه چرا فیگوراتونم عین هم دیگس...خندیدناتون حتی؟!؟!آخه چراانقد شبیه همین؟!؟!شوهرم خوشحاله که شبیه منه و من غر میزنم شبیهیم ولی من خوشگلترم و با گفتن این جمله ی من شلیک خنده ی همه بلند میشه...(همیشه نظرم این بوده و هست که دختر باید خوشگلتر باشه...همه هم نظرشون اینه ما عین برادر و خواهر شبیهیم هردفعه هم من حرص میخورم من خوشگلترم😂)

***تو مهمونی کنار هم نشستیم ...همونجور که لبخند رولبمه میگم نبینین دارم باهاتون حرف میزنم بعد مهمونی ادامه ی قهرمه...باحالت گلایه میگن...آسی خانومم هرکاری میکنی بکن ولی قهر نکن از قهر متنفرم...صورتمو برمیگردونم میگم چندبار بهتون بگم حلقتونو یادتون نره؟؟؟میگن دستمه که...میگم حالا رفتین خونتون برداشتین از سرکار که اومدین دنبالم دستتون نبود...میگن مهم الانه که دستمه...میگم همیشه مهمه دستتون باشه...

آخر مهمونی میگن خانوم بریم تا صبح دور دور؟؟؟و من با یه ذوقی میگم توروخدا؟؟؟میگن دختر خوبی باشی خوابت نگیره تا اذون صبح میریم دور دور...

و من به علت پیشنهاد پایه ی عالیشون باهاشون دیگه قهر نمیکنم...میگم بخشیده شدین میگن واااای خداروشکر چه استرسی داشتم.نگاشون میکنم خنده ی زیرکانه که سعی دارن جمعش کنن رو لبشون و من که شروع میکنم حرص بخورمو غر بزنم که خودتونو مسخره کنین...و لبخندشون و لبخندم که پهنتر میشه...وسط فامیلای منم سربه سرم میذارن دل و جرات میخوادااااا😂😂😂!!!!

***میریم دور دور میریم پل خواجو .آب رو بستن ولی یه باریکه ای وسط رودخونه هنوز آب هست...

کنار هم میشینیم انقد سردمه بازوی آقای همسرو چسبیدمو رو شونش داره خوابم میبره ساعت از یک و نیم دو نصف شب گذشته...میبینم دوتا قره رو صورتم میچکه...چشمامو باز نکرده میگم داره بارون میاد؟

میگن بارون کجا بود تو این شهر خبری از بارون نیست...

دوتا قطره روی روسری ساتنم میچکه و صداش میپیچه تو گوشم میگم بارون میاد چندقطره ...به بلا نگاه میکنم داره میاد رو سرمون...شوهرم باور نمیکنه...دوباره سرمو میذارم رو شونش...ده دقیقه ی بعد دورتا دور ما با شعاع نیم تا یه متر خیس بود ولی اونورترا نه...شوهرم میگه بارون میادها ولی فقط منطقه ی اینجا...میگم منطقه ی اینجام نه فقط رو سر ما...بعدم خیسی زمینو نشونشون میدم...با تعجب میگن آرهههههه...سرمو میگیرم بالا میگم خدایا نوکرتم صحبتی با ما داری؟؟؟شوهرم میخنده میگه خدا میخواد بگه حواسم بهتون هست...برمیگردم بهشون نگاه میکنم میگم کسی باور میکنه فقط این تیکه با شعاع دومتری داره قطره قطره بارون میاد؟؟؟سرشونو میگیرن بالا و زل میزنن به آسمون و میگن نه ...میگم نگاه کنین قطره ها پیداست داره میاد رو سرمون ولی بقیه ی زمین خشکه ... شوهرم میگه خدا خودش مارو به هم رسونده معجزه بالاتر ازاین وجود نداره بارون با وسعت دومتر که چیزی نیست...


***عنوان پست:دوباره عشق با صدای حامد همایون

۹۵/۱۱/۲۹