چقد خوبی
***صدای تعقیبات نماز صبحشونو از اتاق مجاور سرسجاده ی نمازم میشنوم و دلم ضعف میره واسه مرد خودم و سجده ی شکر بعد نمازم میشه الهی شکرای همیشم که با تمام وجود بخاطر داشتنش خداروشکر کردم
***عروسی دعوتیم اولین کارتی که اسم و فامیل همسر و کنارش به اتفاق بانویی که منظورشون منم...
عروسی فامیلای من ...استرس سر اینکه همسری بتونه بیاد و تفکر همسر که چه جوری برنامه بریزن که چه جوری به گاز تا اون کله شهر بریم که سر شام نرسیم...
و رسیدن به موقع ما ...هیجان و شادی آقای همسر با دیدن رفتار های شاد پسرای فامیلمون ...از خجالت آب شدنای من وقتی میبینم آقای همسر گاهی با تعجب و خنده میگه واااای ایناروووووو...
دست آخر بعد عروس کشون میگه خانومی چه فامیلای باحالی دارین من تاحالا همچین عروسی نرفته بودم (فامیلای همسر عین فامیل پدریم خیلی سرو سنگین و بااحترام برخورد میکنن اصلا جلف نیستن و کارای جلف حتی جووناشون بلد نیستن...برعکس فامیلای مامانم خدای ابتکار درجلف بازیین...یعنی دیشب خودمم چشمام گرد بود نوآوری میکردن یه ریز)
ولی خداروشکر همسر اینجوری نیست که رفتارای جلف پسرای فامیلمو بزنه توی سرم که وای شماچرا اینجورین...اعتقادش اینه هرکسی به سبک و مدل خودش باید زندگی کنه و مدل زندگی آدمها واسش جذابه ولی به هیچ وجه روی مدل زندگیش اثر نمیذاره و با تمام قوا جلوی تغییرات این مدلی وایمیسته ولی به روش خودش که لج کسی درنیاد...
***اکثر خانومای متاهل فامیل وقتی چادرشون میوفته یا صدا خندشون بالا میره نگران واکنش همسرشونن و میگن هرکسی ببینه بشنوه جز شوهر(یعنی همینطور صریح میگن)...ولی من کاملا برعکسم همسر هرشکلی منو ببینه نگران نمیشم ولی از فامیلام و حتی پدر و مادرم میترسم...همسر خیلی روی این چیزها حساسن حتی توی جلسات خواستگاری تاکید داشتن ولی چون با شخصیتم آشنان و نمیخوان زده بشم از اینکه اصولی برخورد کنم اصلا بهم گیر نمیدن ...میگن خودت تشخیص میدی الان تو ماشین پیدا نیستی چادرت سر میخوره دلیلی نداره جیگرتو سوراخ کنم که این چادرو بنداز رو سرت .آرایشت پیداست پیاده نشو نرو نیا...من یه خانوم معتقد گرفتم و خیالم راحته که خوب و بدو درست و غلطو تشخیص میده حتی ازم تشکر میکنه بخاطر وقار و متانتم ...و شاید رمز موفقیتشون که من این شکلی شدم که خانوادشون هستن همین بود ...تشویق نه تنبیه نه سرکوفت نه ایرادگیری...