آرزوهای یک مرد😂😂😂😂
حوله ی سرمو محکم دور سرم محکم کردمو دراز کشیدم لپتابو روشن کردم که عکسای توی گوشیو بریزم توش ....
گوشیم زنگ میخوره از سرکاره...میگن شیفت اورژانس صبح و عصر جمعه بهتون خورده شوک زده میگم چرا زودتر هماهنگ نکردین میگن گفته بودیم فراموش کردین میگم باید یادآوری میکردین آدم مشکلات داره یادش میره تند تند میگمو آخرش همونجور که دارم میدوم سمت اتاقم میگم باشه باشه اومدم...
همونجور که دارم تند تند لباسامو عوض میکنمو موهامو جمع میکنم زنگ میزنم همسر...
میگم سلام کجاییییییییییین؟؟؟؟؟ با تعجب میگه چطور ...میگم توروخدا بگو کجایی...میگن نزدیکم کاری داری؟میگم شیفتم بوده باید برم سرکار دیرم شده(دم گریه میگم)میگه یه دقیقه دیگه دم خونتونم ...میگم باشه خدافظ
فکرمیکنم خونشونه که میگه یه دقیقه دیگه...نگو تازه رسیده بوده سرکار و از سرکار برمیگرده که منو برسونه تازه دوباره زنگ زدم گفتم اگه خونه نیستین بابا میبره نمیخواد برگردینو گفتن نه دودقیقه دیگه بیا پایین...عاشقشم که میگه وظیفه ی منه شمارو برسونم نه پدرتون...
پشت موتور میگه ای خانوم حواس پرت ...میگم چندماه پیش گفته خب یاده آدم میره دیگه... میگه زنگ زدی هول کردم میگم چرا؟؟؟میگه فکرکردم داری میگی بچه داره به دنیا میاد😂😂😂تا یه عالمه وقت میخندم ...مثلا قیافشو جدی میکنه میگه به آرزوهای یک مرد نخند ...این جمله جزو آرزوهامه
😂😂😂😂
خداییش میخوام نخندمااااا خندم میاد...😂😂😂😂
***ساعت به وقت تایم استراحت بین شیفت صبح و عصر اورژانس جمعه...