جاده ی زندگی

و خدایی که دراین نزدیکیست

و خدایی که دراین نزدیکیست

پیام های کوتاه
  • ۲۱ ارديبهشت ۹۸ , ۰۲:۱۷
    خشم
  • ۱۸ ارديبهشت ۹۸ , ۱۷:۰۲
    قرار
  • ۱۹ آبان ۹۷ , ۱۷:۴۶
    زردی
  • ۱۸ آبان ۹۷ , ۰۷:۴۱
    مادر
طبقه بندی موضوعی

دختر

سه شنبه, ۱۸ آبان ۱۳۹۵، ۱۰:۰۸ ق.ظ

دختر بچه ای که سه چهارسالش بود و یه برادر دوقلو داشت بعد که میخواست بره خونه ...اومده پیشم میگه خاله؟؟؟

میشینم رو پام تا هم قدش بشم میگم جون خاله؟

میگه من میخوام دخترتون بشم...

همه خندشون گرفته...

میگم خاله  منم خودم دختر یکی دیگم...همه منفجر میشن از خنده...

دلم نمیخواد به بچه بربخوره خنده ی بقیه...قیافمو جدی میکنم میگم خاله دختر من بشی دیگه داداش و مامانتو نمیبینی هاااا  ...مامانت عین فرشته ها می مونه دلت میاد نبینیش؟...سرشو میندازه بالا...با لحن بچگونه میگم خب منم همینو میگم دیگه...از لحنم خندش میگیره ...میبوسمش...میگم بدو برو پیش داداشت تا همه ی پفکتو نخورده...

#خاطرات_یک_نرس_دیوانه

***خدایا لفطا از این دخترها واسه من بذار کنار...

۹۵/۰۸/۱۸