جاده ی زندگی

و خدایی که دراین نزدیکیست

و خدایی که دراین نزدیکیست

پیام های کوتاه
  • ۲۱ ارديبهشت ۹۸ , ۰۲:۱۷
    خشم
  • ۱۸ ارديبهشت ۹۸ , ۱۷:۰۲
    قرار
  • ۱۹ آبان ۹۷ , ۱۷:۴۶
    زردی
  • ۱۸ آبان ۹۷ , ۰۷:۴۱
    مادر
طبقه بندی موضوعی

چشمک

جمعه, ۱۲ آذر ۱۳۹۵، ۱۰:۰۲ ق.ظ

***چون بخش اطفالم هرروز با کلی انرژی میرم و میتونم به جرات بگم به تموم بچه ها انرژی خوب میدم یه سری انقد آرومن که میفهمن و یه سری انقد آشفته که هیچی از اطراف متوجه نمیشن...

بدون اینکه یه بچه رو جا بندازم عادتمه به همشون چشمک میزنم .تک تک...

به یه بچه ها چشمک زدم همکارم میگه  خانوم فلانی حدودا دوهزارتا چشمک ازت ثبت شده دارن دوربینا...میان به جرم اغفال فرزندان این مرز و بوم میگیرنتااااا😉...میگم اوه اوه نمیدونن من تا حااا اقدام به دوستی با یه دوتا پسربچه کردم...همشون یادشون میوفته میزنن زیر خنده(یه پسر دوسال و نیمه بود انقد خوشگلو و باکلاس بود بعدم چشمای درشتی داشت وقتی نگاه میکرد حساب میبردیم ...من هی بهش میگفتم با من دوست میشی بچه ها هم میگفتن خانوم فلانی بیخیال 😁 این رو سکوته.میگفتم خب آخه من دوست پسر ندارم این همه شرایطو داره😃😃😃 ...بذارین تلاشمو بکنم مخشو بزنم😃😃😃)یه پسربچه کوچیک میبینن که خوشگله میگن خانوم فلانی بیا همه شرایطو داره😁...


یه همکارا میپرسه تاحالا کسی هم درجوابتون چشمک زده؟؟؟میزنم زیر خنده یادم میوفته میگم آره فقط یه بچه از اینهمه چشمک...خیلی باحال چشمک زد داشت بهم نگاه میکرد منم داشتم بهش نگاه میکردم یهو یادم افتاد بهش چشمک بزنم ...تا چشمک زدم در صدم ثانیه چشمک زد .اونم چه جوری همه داشتن آرومش میکردن که اتفاق خاصی قرار نیست بیوفته و این حرفها استرسم داشت...بعدم چون کوچیک بود بلد نبود چشمک بزنه دوتا چشماشو به هم فشار داد...قیافش خیلی بامزه بود اون لحظه😂انقد خندیدمممممم خدا میدونه...


باتعریف این خاطره؛ قشنگ تا نه شب شیفت وایستادن غرهم نزدن مثه هرشب...آخرشم که داشتن میرفتن تک تک صدام میزدن بجا چشمک چشماشونو فشار میدادن😁...

اگه بخشای دیگه بفهمن ما چقد تو این بخش شیرین عقلیم😂😂😂...

بخشای دیگه اصلا این شکلی نیستن...اصلا ...البته منم بخشای دیگه میرم اصلا این شکلی نیستم 

#خاطرات_یک_نرس_دیوانه


***منمو مشکلات و دغدغه های حل نشده...

خیلی بزرگ شدم تو این مشکلات...

مامان بابام بیرون گود هستن وارد داستان نمیشن ولی مدام پیگیرن که خب امروز چیکار کردی ؟؟؟بابام عمیقا گوش میده بعدناش راهنماییم میکنه که درلحظه باید چی جواب بدم و چی به عقل نزدیکتره...

بابام چندین بار درمورد اون چندمیلیونی که یه موسسه تو اصفهان بالا کشیده(همون موسسه ای که تبلیغشو از همه شبکه ها تو اصفهان میبینین)گفته آسی فکر این پولو نکن این پول برنمیگرده ولی باید یاد بگیری نذاری حقتو بخورن پولتو بخورن...

من برعکس بابام فکرمیکنم پای دردسرش وایمیستم و کارو به دادگاه میکشونم...یکی اسم این موسسه رو باید زیر سوال ببره...واسه خودش جولون نده...شاید پولی نباشه ولی من واسه هرهزاریش شیفت رفتم...نزدیک یه میلیونشو از مامانم قرض گرفتم که بهش برگردونم(حالا هرچی بگه واسه خودت)...واسه من این پول خیلی مهمه...اونایی که راحت میگن چاره ای نیست پولو پس نمیدن ساعت ها سر شیفت رو پاشون واینستادن...از خریدن پالتو و چکمه ی اصل نگذشتن...اینو واقعا میگم من کلی خواب میتونستم واسه اون پول ببینم ....

این که مشکل مالی جدید پیش اومدس...

بقیه مشکلاتم که سختتر و بدتر این مسئلس...حل شدنشم نه به قانون مربوط میشه نه حق با کسیه...خیلی کلافم کاش تموم شه این روزها

۹۵/۰۹/۱۲