جاده ی زندگی

و خدایی که دراین نزدیکیست

و خدایی که دراین نزدیکیست

پیام های کوتاه
  • ۲۱ ارديبهشت ۹۸ , ۰۲:۱۷
    خشم
  • ۱۸ ارديبهشت ۹۸ , ۱۷:۰۲
    قرار
  • ۱۹ آبان ۹۷ , ۱۷:۴۶
    زردی
  • ۱۸ آبان ۹۷ , ۰۷:۴۱
    مادر
طبقه بندی موضوعی

عاشقیاتو قربون

چهارشنبه, ۲۰ بهمن ۱۳۹۵، ۰۸:۴۶ ق.ظ
+میدونی چقد بهت نزدیکم؟

-چقد؟!

+اندازه ی یک خیابون...بدون اینکه جلب توجه کنی توی خونه، بیا پشت پنجره ی سالن تا ببینیم

و من ده ثانیه بعد محکم دم دهنمو گرفتم پشت پنجره که از ذوق جیغ نزنم... و همسرجان تموم چراغای ماشین و فلاشر ماشینو روشن کرده که من ببینمش...


***شوهرم حتی وقتی منو داره میرسونه خونه اونم شب ها از توی خیابون پشتی خونمون نگاه میکنه به پنجره و درهای بالکنمون ببینه چراغ ها روشنه بیدارن منتظرن یا نه...
دفعه اولی که اینکارو کردن ماهنوز محرم نشده بودیم لبخند زدن و گفتن عادت شده...شش هفت ماه وقتی داشتی میرفتی خونه مسیرتو انداختی از جلوی درخونه یا از جلوی پنجره ی خونه ی عشقت رد بشی بفهمی چی میگم؟؟؟
و من با دهن نیمه باز از تعجب زل زدم به نیمرخشون که لبخند جمع و جوری تو کل صورتشون نشسته بود....
(حتی وقتی با مادرشون هم بودن همینکارو میکردن و دلیلشم توضیح میدادن چرا از این خیابون انداختن...میگن قبلا یه حسرت یه آه پشت نگاهم به پنجرتون بود ولی الان یه شادی یه شعف خیلی زیاد)

***مرد من جوری برخورد میکنه و جوری سرو سنگین و متین و گاهی با جذبه است که هیچ کس باور نمیکنه از این شیطنت ها بکنه...راستش منم به کسی نمیگم  چون میدونم این کارا قسمتیش بخاطر منه که اشباع بشم که جایی که جوری یه ای کاشی ته ذهنم نمونه...

***میگم نصف شبی اونجا چیکار میکنین؟؟؟
میگن زیر پنجره ی خونه ی عشقم نفس تازه میکنم


۹۵/۱۱/۲۰