جاده ی زندگی

و خدایی که دراین نزدیکیست

و خدایی که دراین نزدیکیست

پیام های کوتاه
  • ۲۱ ارديبهشت ۹۸ , ۰۲:۱۷
    خشم
  • ۱۸ ارديبهشت ۹۸ , ۱۷:۰۲
    قرار
  • ۱۹ آبان ۹۷ , ۱۷:۴۶
    زردی
  • ۱۸ آبان ۹۷ , ۰۷:۴۱
    مادر
طبقه بندی موضوعی

خوبه منی شما❤

جمعه, ۱ ارديبهشت ۱۳۹۶، ۰۲:۰۵ ب.ظ

بعد شام کنار رودخونه میریم رو پله ها کنار یه دنیا انواع گل که تو پله ها کاشتن میشینیم...خلوته خلوته...قو پر نمیزنه


چنددقیقه بعد...پله ها تبدیل میشه به اتلیه ی عکاسی و یه جماعت زیادی میان بااین گلها عکس بگیرن...شوهرم طبق معمول همونجور که داره خندشو جمع میکنه میگه دوباره ما یه جا پیدامون شد راهپیمایی بیست و دو بهمن میشه همون جا...خندم گرفته و برعکس شوهرم نمیتونم نیشمو جمع کنم...


دوسه روز با خواهرشوهر تموم پاساژای انقلاب و سپاهان و افتخار ومغازه های خیابون نظرو واسه مانتو  و کفش زیر و رو کردیم و تا ما توی یه مغازه پیدامون میشد به قدری شلوغ میشد اونجا که کلی با ببخشید و باریک کردن خودمونو  میتونستیم از مغازه ی طرف بیایم بیرون...همسرم تا میخواستیم بریم تو یه مغازه اینور اونورو نگاه میکرد میگفت هیشکی دورو برنیست تا نریختن تو مغازه سریع پرو کن اگه خوبه بخریم در بریم...و واقعا به طرز خنده داری همون مغازه پر مشتری میشد...


ماهم انقد محکم نشسته بودیم وسط این پله ها که اون جماعت از رو رفتنو بعد از  نفری دویستا عکس رفتن...همسر برگشته میگه چرا ما به این فکرنکردیم که عکس بگیریم؟؟؟میگم خب ما محو تماشای آب و گلها بودیم یادمون رفت اینها از لذت تماشا یه عکس دارن که تو این تاریکی و نور فلاش کل عکساشون افتضاحه...

و چندتا عکس سلفی میگیریم که تو بیشترش پتویی که من روی شونه هام انداخته بودم درگوشه ی تصویر بود😂...کلی بعد به سلفیامون خندیدیم...


انقد سرد شده بود هوا بدو بدو تا ماشین رفتیم که یکم گرم بشیم...

همسر عکسای آتلیه که رفتیم و لباسای ست پوشیده بودیمو گرفته بودن...همسر خیلی تعصب دارن رو عکسای آتلیه واسه همین هرجایی نمیرن واسه عقدمون یه جای بخصوص رفتیم و همش میگن خیالشون راحته ولی این اتلیه هول هولکی شد و همسر به شدت آشوب بود که من به این طرف اعتماد ندارم و هرجور شده عکسارو نجات بدمو تمام ...حتی یه جورایی پول زور داد به طرف(اندازه پول یه دوربین عکاسی) تا عکسامونو از رو کامپیوترش پاک کنه ...همسر به شدت شاکی و غیرتی شده بود و زده بود رو فاز رفاقتی که طرف رو لج نیوفته...بعدم بهم گفت یه دوربین واست میخرم بعدم یه چاپخونه ی مطمئن که کارمنداش خانمن میشناسم میدم اونجا عکسامونو چاپ کنن بعضی اتفاقات تجربه ایه کلاهمونو بذاریم بالاتر...


و من به شدت سر این قضیه مدیون همسرم هستم که علارقم میل باطنیش رفتیم این اتلیه...ولی عکسامون خیلی خوشگلههههه خیلیااااااا چون همسر تو عکسها لبخند زده...چندروز قبل رفتیم اتلیه ی عقدمون که عکس انتخاب کنیم همسر برای رضای خدا یه لبخندم نداشت انگار منو بهش انداخته بودن😂😂😂وقتی سوار ماشین شدیم که برگردیم خونه همسر گفت به شدت از خودم شاکی ام گفتم چرا گفت دیدی؟؟؟یکیشم لبخند نزده بودم...گفتم من هی بهتون میگفتم یکم بخندین میگفتین جدابیت مرد به اخمشه...

واسه همین همسر این عکسای جدیدمون که بالباس ست هستیم رو خیلی دوست داره چون خودشون واقعا عالی افتادن بخاطر لبخند کم رنگشون...

فیلمای عقدمونم اماده بود همون روز بهمون تحویل دادن ...چقد خندیدم...اصن تو فیلم مشخصه عروس چقد شیطونی میکنه...دامادم که انگار قهره با عروس😂.همسر فیلمو ندیده ببینه خودشو میکشه...مامانم کلی حرص خورد چرا شوهرت مثه قهراست دیگه فکرکنین شوهرم چقد حرص بخوره...برعکس داماد من همش خوش اخلاق و لبخند دارم حتی لحطه ای که دارم هدیه ی سر جشن به مهمونامون میدم وبرگشتم با حرص به اقای همسر میگم لطفا گوشیتونو خاموش کنین و جواب ندین یه لبخند پهنی رولبمه  که دوسه بار زدم عقب جلو تا مامانم باور کرد بااین لبخند داشتم شدیدا حرص میخوردم....(آخه هی به گوشی همسر از مردونه زنگ میزدن که فلانیا دارن میرن بیا میخوان خدافظی کنن یا فلانی اومده بیا خوش امد بگو...یعنی جشنو دوتا داداششون کوفتم کردن😉)


***مهمونی پشت عقد ابرومندانه انجام شد و خیلی خیلی مدیون بابام هستم که کلی توزحمت افتاده بودن واسه این مهمونی...


***خریدای خونچه رو یکمشو انجام دادیم لباسهاش  و کیف و کفشهاش تموم شده مونده لوازم  و وسایل آرایشی بهداشتی ...

***خونچه رو قراره نیمه ی شعبان واسم بیارن ان شاالله..

***واسه مهمونی پشت عقد لاک هم رنگ لباس زده بودم و چون نماز نداشتم لاک ها دوروز رو دستم بود همسر که دید چقد ذوق لاک دارم رفته ده تا لاک رنگاوارنگ واسم خریده اگه بدونین من چقد ذوق زده بودم وقتی در جعبه ی وسط صندلیارو باز میکنه و میگه خانومی ببین اینارو دوست داری و من کلی توی ماشین جیغ جیغ میکنم که وای رنگ اینو ببین و این یکی چه جیغه این یکی چه ملیحه ...

اصن همین که دنبال اینه که خوشحالم کنه واسم دنیا دنیا می ارزه....

***یه چیزی دیگه هم میخواستم تعریف کنم یادم رفت اصن😐


***مذهبی ها عاشقترند باورکنین...(رو دلم مونده بود با بغض اینو نوشتم با لبخند بخونین)

۹۶/۰۲/۰۱