جاده ی زندگی

و خدایی که دراین نزدیکیست

و خدایی که دراین نزدیکیست

پیام های کوتاه
  • ۲۱ ارديبهشت ۹۸ , ۰۲:۱۷
    خشم
  • ۱۸ ارديبهشت ۹۸ , ۱۷:۰۲
    قرار
  • ۱۹ آبان ۹۷ , ۱۷:۴۶
    زردی
  • ۱۸ آبان ۹۷ , ۰۷:۴۱
    مادر
طبقه بندی موضوعی

دغدغه های یک دختر عقدی

سه شنبه, ۹ خرداد ۱۳۹۶، ۰۸:۲۱ ق.ظ

بعد افطار نشستیم کنارهم بافاصله ی نیم متری از زاینده رود...

یهو میپرسن راستی خانوم دوستت چی شد خواستگاریش به کجا رسید ...لبخند میاد رو لبم میگم آهاااااان...میگه انقد باهیجان هرچیزیو تعریف میکنی آدم دلش میخواد قصه ی ادمهارو از زبون تو بشنوه...

میرم سراغ کیفم میگم نمیذارین که ...میخواستم پیامشو باز کنم شما تماس گرفتین...اخم ساختگی میکنه چشم میفرمایین دیگه زنگم نزنم؟!جفتمون میزنیم زیرخنده  ...


زنگ میزنم دوستم کلی حرف میزنیم از پروسه ی خواستگاراش و همسر صبورانه منتظر هرچه زودتر تمام شدن مکالمات دوعدد دوست پرچانه هست ولی تمومی نداره...

یه جای صحبتامون میگم وای محبوب نگو شده دغدغه ی هرشب و روزم فکرمو مشغول کرده ...حواسم به همسر نیست ولی از تکون ناگهانی که میخوره نگاش میکنم تو چشمام زل زده بعدشو بگم و من اصلا دلم نمیخواد بفهمه و ناراحت بشه...دودقیقه بعد کلافه از بحث داغونمون میگم محبوب از خواستگاری تو پیچیدیم رسیدیم به بحث جهیزیه ی مناااا اصن حواست هست؟و میفهمم همسر اخماش یهو میره توهم...تازه میفهمم چه گافی دادم...خیلی ریلکس زود بحثو جمع میکنمو خداحافظی...


یه ساعت بعد وقتی دربه در دنبال یه مغازه میگرده و اون مغازه هارو بسته میبینه(که بعدا متوجه شدم دنبال گلفروشی میگشتن که یه دسته گل واسم بخرن ...آخه لب آب گل میفروختن ولی گلاش پیر شده بود همسرهم عادت به خریدن جنس بنجل ندارن😉😂😂😂...منم که گل میخواستم چیکار توجه دارین که خودم گلم😀)میگه خانوم یه چیزی بگم؟میگم بفرمایین...میگه هیچی تو این دنیا مهم نیست هیچیییییییی مهم تو بودی که هرجور بود به دستت آوردم بقیه چیزها اصلا مهم نیست...هرچیزیو واسه خودت دغدغه نکن فکرتو مشغول نکن آرامش تو مهمترین چیزه ...اروم باش خوب باش خوب زندگی کن به خودت برس تلاش کن همیشه شاد بمونی ...جز تو هیچ چیزی مهم نیست...آسی خانوم اصلا مهم نیستااااا اصلااااا....لبام از فکر فکرام جمع میشه میگم فکرمیکنین واسه بقیه مهمه...میگه من مهمم یا بقیه؟؟؟میگم شما...میگه خب منم میگم مهم نیست ...همون بقیه هم میدونن چه بدبختیایی کشیدم واسه به دست آوردنت ...

سکوت میکنیم...هیچکسی نمیتونه دغدغه ی یه دخترعقدی واسه خرید جهیزیه رو بفهمه هیچکس...البته پدر مادرها هم سهیمن...


***دیشب وقتی رسیدم خونه و فکرکردم دیدم خداروشکر ماکه قدرت خرید جهیزیه رو داریم این دغدغه ی من واسه یکم شیکتر و سبک و مدلشه که نیان بگن عروس کشته خودشو با اینهمه سلیقه...خانواده ی پدری و همچنین خانواده ی همسر بخاطر وضعیت مالیشون خودشونو به هنگام جهیزیه دادن خفه میکنن از هرچیزی ده تا میدن توی طرح و رنگ مختلف یه آبشن بالا پایین...مثلا برقیارو از این چندکاره هارو میدن تک تکاشم دونه دونه میخرن بعد یه دورکامل بزنی تو آشپزخونه میبینی از چندکارشم دوسه مدل اونجاست فقط واسه یه تیغه  اضافه تر که کاربردشم نمیدونن دوسه مدل میخرن....این یه مثال کوچیک بود ...

مامانم وقتی میخواست واسه خواهرم جهیزیه بخره با خواهرم و من اتمام حجت کرد گفت از نظر من اینکار کلاس و مایه داری نیست این کار بی کلاسی و بی فرهنگیه محضه...من اصولی و درست میدم به اندازه از هرچیزی یکی ...به غیر از چیزهایی که واسه مهمونی دادن چهل پنجاه نفرنیازه...وسایل پخت و پز و پذیرایی هرتعداد بگین میگیرم ولی بقیه چیزهارو نه...

موقع دیدن جهیزیه ی خواهرم همه تو کف سلیقه و رنگ بندی چیزهاش بودن هر قسمتی از خونش یه رنگ بود و تمام وسایلش ست پرده و بقیه اقلام همون رنگی بود...پذیرایی یع رنگ...اتاق خواب یه رنگ ...آشپزخونه یه رنگ ...و عمدا اینکارو کرده بود که چشمشون خسته نشه همه جارو یه رنگ کنه و همه رو یه رنگ برداره...و هرکسی از درخونه وارد میشد شیفته ی اینهمه صبر و سلیقه درهنگام خرید میشد...فامیلای بابام از دهنشون نمیوفتاد که چه به اندازه و چه باسلیقه...شلوغش نکردین ولی از همه چیزم بهش دادین...(چون خودشون کاملابرعکس عمل میکنن شلوغ زیاد و بی سلیقه)

خواهرم همیشه خدای سلیقه بوده و فاینال چیزعالی به دست میومده ...من سبک سلیقم باخواهرم فرق داره و به باسلیقگی خواهرم نیستم اصلا...ترسم از اینه همون چیزهارو وقتی من بخرم بقیه فکرکنند چقد بی سلیقه و کم بهش جهیزیه دادن ...خیلیم رنگ و آبایی که خواهرم دوست داره رو نمیپسندم بااینکه اغلب آدمها عین خواهرم فکر میکنند...

خودمم نمیدونم چی میخوام...مثلا حتی نمیدونم مبلمان چی میخوام ؟؟؟طرح و مدلشو میگم بماند رنگ و آبش...


حرف عروسی نیست حالاحالاها...ولی من از حالا باید برم تو فکرش نمیتونم ضربتی خرید کنم چون گند میزنم بعدم وقتم مثل خواهرم آزاد نیست که ضربتی 24ساعته تو بازار باشمو دوهفته ای جمعش کنم...تازه خواهرم میدونست چی میخواد دنبال همون میرفت من همونم نمیدونم😦...


چقد سرتونو درد آوردم این فکرارو اینجا ننویسم به کی بشینم اینهمه توضیح بدم هان؟؟؟

***بی ربط نوشت:از هنرمندانی که حتی بعد از انتخابات از فاز انتخاباتی درنمیان متنفرم...شورشو از مزه بردن...بیخود نیست مجوز بهش نمیدن میندازنش بیروناااااااا....حق دارن عجیییییییییییییبببببب...مملکتو داره آب میبره این آقا هنوز تو فاز چرندگوییه...ملت همیشه درصحنه هم میکوبن لایکو...اصن نمیفهمن ما حرفهای مهمتری واسه زدن و گوش دادن داریم...داستان سراییش به چرندگویی کشیده😂...پیر میشن عقلشون زایل میشه همینه دیگه ...پدرپسرشجاع داری پیر میشی 😂😂😂😂....کلا از اون ضد نظام هاست...دوروز دیگه که تونست بکنه بره از ایران مشخص میشه ...😂...پاش به اونور هنوز نرسیده اینجوره؛ برسه میگه کی گفته من تو صداو سیما کار میکردم؟؟؟من نوشته هام مال قبل انقلابه مال شرایطی غیراز شرایط الانه 😃😃😃

۹۶/۰۳/۰۹