جاده ی زندگی

و خدایی که دراین نزدیکیست

و خدایی که دراین نزدیکیست

پیام های کوتاه
  • ۲۱ ارديبهشت ۹۸ , ۰۲:۱۷
    خشم
  • ۱۸ ارديبهشت ۹۸ , ۱۷:۰۲
    قرار
  • ۱۹ آبان ۹۷ , ۱۷:۴۶
    زردی
  • ۱۸ آبان ۹۷ , ۰۷:۴۱
    مادر
طبقه بندی موضوعی

دعواهای زن و شوهری

چهارشنبه, ۴ مرداد ۱۳۹۶، ۰۳:۴۵ ب.ظ

دیر به دیر دعوامون میشه نمیذاریم هرثانیه ی این دوران بخاطر تفاوت سلیقه دعوامون بشه...


اخم و تخمیم ...نگاش نمیکنم زل زده بهم...خندم میگیره وقتی نگام میکنه رومو میکنم یه طرف دیگه...میاد همون سمتی وایمیسته نگام میکنه ...میگم نگام نکن...میگه حرومه؟؟؟

اخمامو میکنم تو هم...

میگه واااای اخمارو داره خندم میندازه جلو خودمم نمیتونم بگیرم    ....

بعد از خوردن شام میریم تو پارک یه سمتی که کسی نباشه...شروع میکنیم از ناراحتیامون بگیم از بحثی که پیش اومده صداها اندکی بالارفته دوطرف یکم قاطی کردیم...وقتی صورتم اونطرفی میکنمو جوابشو میدم صورتمو میچرخونه سمت خودشو و میگه لطفا این طرفی حرف بزنین...


وسط اوج ناراحتیا و گله کردنام بالحن بلندی میگم من زندگیمو دوست دارم آیندمو دوست دارم نمیخوام خرابش کنم... یهو میبینم نفس عمیق میکشه و تکیه میده به  صندلی پارک...


دلخوریم ولی جفتمون سرزندگیمون میترسیم... از دشمن به شادی میترسیم...

گریه میکنه و دلم ریش میشه ...خودشم مونده چرا اشک ریخته...میگه بعد از بابام دیگه گریه نکرده بودم...گریم میگیره الانم یادم میوفته یه مرد گریه کرده ...

۹۶/۰۵/۰۴