جاده ی زندگی

و خدایی که دراین نزدیکیست

و خدایی که دراین نزدیکیست

پیام های کوتاه
  • ۲۱ ارديبهشت ۹۸ , ۰۲:۱۷
    خشم
  • ۱۸ ارديبهشت ۹۸ , ۱۷:۰۲
    قرار
  • ۱۹ آبان ۹۷ , ۱۷:۴۶
    زردی
  • ۱۸ آبان ۹۷ , ۰۷:۴۱
    مادر
طبقه بندی موضوعی

درتدارک تولد همسر

جمعه, ۲۰ مرداد ۱۳۹۶، ۱۱:۱۸ ق.ظ

انقد ذوق دارم که نمیدونم چه جوری بنویسمش...

کلی دنبال یه حال خوب واسه تولد همسر میگشتم هرکی هرنظری میداد چندروز بهش فکرمیکردم...تا اینکه نظرم رفت روی یه باکسی که از درش تا کف باکس ورقه های به هم چسبیده ی تا شده هست که روی هرکودوم میشه یه جمله یه یادگاری نوشت...فکرکردم که میشه بجای یادگاری و یه جمله  از عکسای دوتاییمونو کوچیک کوچیک چاپ کنم و گیر بدم به این کاغذها...یعنی تو هرصفحه یه عکس ...بعدم این عکسهارو بردارم از باکس و ایده ی بند چراغی رو واسه اتاق خوابم بعد از عروسی عملی کنم و اونجا عکسارو آویزون کنم...

تو فکرچاپ عکس ها بودم که یهو یه جرقه زد اینکه یکی از عکسای همسر رو بزرررررررگ رو شاشی بزنم درابعاد خیلی بزرگ و  بعد از اینکه رفتیم خونمون بزنم به دیوار بزرگه ی (یه خونه که اندازه ی دستامونه)||اصن عاشق اینم به خونه ی دونفرمون درهرابعادی هست بااین جمله ازش یاد کنم||

...


اولین عکسی که اومدم تو نظرم یه عکس بود که همسر تو بهار وسط یه عالمه شکوفه صورتی ایستاد و خودم با گوشی ازش عکس گرفتم...تو اینستام اگه دیده باشین گذاشتم ولی تو اون عکس گلها واضحه و همسر تاره ولی برعکسش هم هست که همسر واضح و گلها اندکی تار که من منظورم عکسیه که همسر واضح افتاده ......


تو فکرش بودم و حساب کتاب کردم دیدم هرچقدرم بشه حاضرم بپردازم ولی درعوضش هم سورپرایز میشه هم یه دیوارای خونم به بهترین نحو پر میشه هم کلی با اون گلها و شکوفه های تو عکس خونمون حالش خوب میشه...


به بقیه گفتم و درعین ناباوری به هرکی میگفتم با کلی ذوق میگفتن عالیههههههه .ولی پولش شاید خیلی بشه ....و من با بیخیالی میگفتم خیالی نیست میخواستم هدیه بخرم بیشتر از این حرفها پول وسط میگذاشتم...


خلاصه به اولین اتلیه که رفتم قیمت بگیرم سفارش دادم که البته اشتباهم کردم چون بعد که تو سطح شهر از اتلیه های معروف قیمت گرفتم خیلی خیلی پایینتر میگفتن ولی من سفارشو داده بودم دیگه...و صرف نمیکرد کنسلیش...


ولی دلم میخواد عالی دربیاد همون چیزی که تو فکرمه...

اولش که به صاحب آتلیه گفتم گفت عکس رو با دوربین حرفه ای گرفتی که میخوای دراین ابعاد چاپ کنی ...منو میگین انگار پنچرم کردن حالم گرفته شد و گفتم نه با دوربین حرفه ای نگرفتم(روم نشد بگم با گوشیم گرفتم)

گفت عکس دنبالته؟؟؟سی دی رو از کیفم دراوردمو گداشتم رو میزش ناامید بودم ...سی دی رو باز کرد و من اینطرف پر پر میزدم و همکارش که خانوم بود زل زده بود به چشمهای نگرانم...دلم نمیخواست بشنوم که نه این عکس نمیشه کیفیتش درابعاد بزرگ بد میشه...


بعد از پنج دقیقه گفت بیا اینجا ببین ...(صدای قلبمو میشنیدم)همکارش اون دختر خانوم جوون از سرراه و از روی صندلی بلند شد رفت پشت منیتور و تا نگاهش به عکس افتاد لبخند پهنی زد و نگام کرد...رفتم کنار اون اقا ایستادم...گفت چون صورت خیلی درشت و خیلی از عکس رو نگرفته اگه زوممبشه مثلا اینجوری خیلی بد نمیشه چون صورت کمی از تصویرو گرفته ...گفتم یعنی میشه؟؟؟گفت اره اونجور که فکرمیکردم بد نمیشه...


اون دختر خانوم یه ریز درحال تحلیل قیافه ی همسر و من یه نگاه به عکس یه نگاه به من...میخواست ببینه چقد به هم میاییم😂...


و اینکه بعد تو حرفهام گفتم میخوام این شاسی رو توی پدیرایی بزنم و دلم میخواد کیفیتش عالی بشه لبخند دخترخانوم پهنتر و پهنتر شد...شاید یه ایده ی جدید و نو بود واسش که کادوی تولد شاسی عکس همسر در ابعاد بزرگ واسه پذیرایی...یا خندش گرفته بود از ایده ...هرچی ولی من حس کردم خیلی دوست داشته این ایده رو...


قراره اون هفته بهم تحویل بدن...

زودتر اقدام کردم که هول هولکی نشه ولی خداروشکر زود تحویل میدن...


خداکنه خوب دربیاد و همسر بیشتر از هرکسی دوست داشته باشه...

من تمام تلاشو فکر و حواسمو واسه این ایده به کاربستم و بنظرم بهترین کاری که میتونستم انجام بدم فعلا همین بود...


تولد همسر هشت شهریوره...مصادف با هفتمین ماهگرد عقدمون


۹۶/۰۵/۲۰